ما یک ابزار جستجوی یکپارچه ساختیم که دسترسی به 24 پلتفرم سند، از جمله Dropbox و Google Drive را ارائه می دهد. محصول ما یک تجربه و راه حل منحصر به فرد برای مکان یابی اسناد در بسیاری از برنامه ها ایجاد کرد - کاربران می توانستند اطلاعات مورد نظر خود را با سه کلیک یا کمتر بدون استفاده از کلمات کلیدی پیدا کنند.
هنگام راهاندازی یک استارتآپ، تجزیه و تحلیل تجربه کاربر، بازار و موفقیت محصول برای تعیین اینکه آیا در مسیر درستی حرکت میکنید، حیاتی است.
بنیانگذاران کسب و کار باید به یادگیری ادامه دهند و در صورت نیاز تغییرات تاکتیکی ایجاد کنند.
هنگامی که یک سازمان تصمیم می گیرد محصولی را محور قرار دهد، ممکن است متوجه شود که بخش هایی از محصول به خوبی سایرین عمل نمی کند. در بیشتر موارد، تغییر جهت به دلیل نقص در استراتژی اصلی است.
در این مقاله، در مورد پیمایش فرآیند پیوت های موفق خواهید آموخت: دلایل و انواع مختلف محورها، و چالش ها و فرآیندهای فکری که برای تغییر استراتژی های محصول با آن روبرو هستید.
حداقل محصول قابل دوام چیست؟
بیشتر ایده های خارق العاده از ایده ها و فرضیات سرچشمه می گیرند. بنیانگذاران تصمیم میگیرند یک استارتآپ راهاندازی کنند زیرا تصور میکنند بهترین راهحل برای یک مشکل را دارند.
استارتآپها مطمئن هستند که محصول مؤثرتری نسبت به رقبا ایجاد میکنند و مشتریان برای راهحلی که ارائه میکنند هزینه پرداخت خواهند کرد. بنابراین، جمع آوری داده ها از طریق راه های مختلف بسیار مهم است. حداقل محصول قابل دوام (MVP) آیتمی است که استارت آپ ها آن را در اختیار افراد معدودی قرار می دهند و ویژگی ها را محدود می کند. آنها این کار را انجام میدهند تا گروه بتواند بازخورد و بررسیهایی را که برای توسعه محصول حیاتی است، ارائه دهد. ایده این است که فرضیات خود را از طریق کانال های مختلف کم هزینه اثبات و رد کنید.
در مورد ما، اکثر کاربران با درخواست از دیگران برای ارسال پیوند، اسناد را پیدا می کنند. به همین دلیل است که ما محصول خود را به عنوان یک شبکه اجتماعی طراحی کردیم.
کاربران وارد سیستم میشوند و چهره افرادی را که در پروژهها با آنها همکاری میکنند، میبینند. شامل افراد داخل و خارج سازمان می شد. محصول ما به کاربران این امکان را میدهد که روی آن شخص کلیک کنند و اسنادی را که روی آن کار میکنند یا اخیراً بهروزرسانی شدهاند، ببینند.
مردم آن را دوست داشتند.
طی یک جلسه تحقیقاتی، از مدیر عامل یک استارتاپ کوچک خواستیم که از محصول استفاده کند و بازخورد بدهد.
متأسفانه متوجه شد که به اسنادی دسترسی دارد که نباید اجازه دسترسی به آنها را داشته باشد. این جلسه ما را به این نتیجه رساند که کنترل دسترسی به اسناد دردسر مهمی نسبت به یافتن آنهاست.
در آن مرحله ، نتیجه گرفتیم که زمان آن رسیده است که استراتژی ها و محوری را تغییر دهیم.
سه نوع محوری
سه نوع اصلی از محوری وجود دارد که باید در طول توسعه محصول از آن آگاه باشید. مقوله ای که محوری در آن قرار می گیرد تأثیر گسترده ای در روند مناسب عمل خواهد داشت.
محوری محصول
محوری محصول زمانی اتفاق می افتد که بنیانگذاران می آموزند که تمرکز روی یک بخش از محصول این پتانسیل را دارد که در مرحله توسعه سودآورتر باشد.
آنها پس از دیدن تصویر بزرگ ، نتیجه می گیرند که بزرگنمایی در یک ویژگی بهترین استراتژی است. نوع دیگری از محور محصول هنگامی اتفاق می افتد که طراح پس از کسب دانش از بررسی داده های استفاده از مشتری ، باید محصولی کاملاً متناوب ایجاد کند.
محور مشتری
محوری مشتری هنگامی اتفاق می افتد که یک تغییر را پس از تحقیق برای مخاطبان هدف متفاوت جذاب می کند. آنها همچنین می توانند در هنگام تغییر ترجیحات یا الزامات مشتری اتفاق بیفتند.
محوری مشکل
هنگامی که بعد از تحقیق و صحبت با مشتریان برای حل یک مشکل ، مسائل مهم تری پیدا می کنید ، یک محور مشکل به وجود می آید. مشکل جدید به موقعیت و استراتژی جدید نیاز دارد. تغییر جهت و محوری در این شرایط یک تجربه تحریک کننده است.
در مورد من ، محوری مشتری این مشکل را مورد توجه ما قرار داد. اما به محوری محصول رسید.
Pivot در مقابل هاپ
یادآوری این نکته حائز اهمیت است که تصمیم گیری برای تغییر جهت راه اندازی یک هاپ است ، نه یک محوری.
شروع کار در حال تغییر جهت چیز بدی نیست. با این حال ، تغییر تمرکز استارتاپ به طور تصادفی هنگامی که هیچ ارتباطی با هدف اول ندارد ، محوری نیست. بنیانگذاران استارتاپ به جای انتخاب محوری پس از یادگیری اطلاعات جدید از تحقیقات و مشتریان ، از یک ایده به ایده دیگر می روند.
ما محورهای مبتنی بر یادگیری از تحقیقات گسترده و تجمع داده ها را پایه گذاری می کنیم. هاپ از ضرورت یا عقیده ای اتفاق می افتد.
بسیاری از Slack به عنوان نمونه ای از یک محوری موفق استفاده می کنند ، اما این یک هاپ بود.
تمرکز بنیانگذار برای استارتاپ در اطراف بازی های ساختمانی متمرکز شده است. بعداً ، آنها تصمیم گرفتند که دیگر نمی خواهند این کار را انجام دهند و به نسخه Slack که امروز می شناسیم ، رفتند.
هنگامی که استارتاپ ها از یک جهت خسته می شوند ، آنها به سمت دیگری می روند. اگر تحقیق و یادگیری داده های جدید باعث تغییر جهت شما می شود ، این یک محوری است.
چگونه می توان دانست که زمان آن است که محوری باشد
تصمیم گیری در مورد اینکه چه زمانی دوره را تغییر دهید یا ادامه دهید، یک فرآیند چالش برانگیز است. برای بنیانگذاران استارت آپ در سراسر جهان دشوار است. انتخاب چرخش پیش از موعد بدون تحقیق و شواهد کافی می تواند به معنای از دست دادن فرصت ها باشد. انتظار بیش از حد برای چرخش می تواند به معنای اتلاف زمان و منابع برای محصولی باشد که ارائه نمی شود.
پس از تحقیق و جمع آوری داده هایی که نشان می دهد بازسازی ممکن است ضروری باشد، باید متوجه شوید که چه زمانی نقطه اوج رخ می دهد.
زمانی که یک ایده با وجود انجام کار، پیشرفت کندی دارد، یا بازخورد منفی از مشتریان دریافت میکنید، وقت آن است که یک محور را در نظر بگیرید.
مردم اغلب بازخورد مشتری را بررسی می کنند و به این نتیجه می رسند که مشکلات به اندازه کافی قابل توجه نیستند که مسیر را تغییر دهند. نکته اصلی این است که وقتی مسیری که میروید پتانسیل این را ندارد که به اندازه مسیر دیگری سودآور باشد، زمان آن فرا رسیده است که به سمت چرخش بروید.
- در نظر بگیرید که آیا تغییر یک ویژگی یا بخشی از محصول جهت بهتری برای راه اندازی است یا خیر.
- همچنین مواقعی وجود دارد که استارت آپ ها متوجه می شوند که محصول باید یکی از ویژگی های یک محصول بسیار بزرگتر باشد.
- درباره گروه های مختلف مشتریان در طیف گسترده ای از بازارها تحقیق کنید و همه داده ها را از دیدگاه های مختلف در نظر بگیرید.
- محورها چالش برانگیز و مخاطره آمیز هستند و تنها در صورتی باید آنها را در نظر بگیرید که شانس موفقیت را به میزان قابل توجهی افزایش دهند یا کسب و کار را نجات دهند.
در حالی که استارتآپهای بیشماری پس از یک چرخش به موفقیت عظیمی دست مییابند، برخی از بنیانگذاران جدید سعی میکنند در مواقعی که غیرضروری است، آن را تغییر دهند. محورهای غیر ضروری می توانند آسیب بیشتری نسبت به فایده داشته باشند.
چگونه یک محصول را با موفقیت پیوت کنیم
اولین قدم برای چرخش موفقیت آمیز یک محصول این است که بپذیرید مشکلی در محصول شما وجود دارد.
موسسان باید مصمم باشند و سریع عمل کنند.
Pivot ممکن است از شما بخواهد که هر بخش از استراتژی را تغییر دهید. یک محور نیاز به تحقیق، برنامه ریزی و اجرا دارد. انرژی بسیار بیشتری از آنچه که بیشتر کارآفرینان درک می کنند وارد این فرآیند می شود.
هنگامی که استارت آپ ها چرخش می کنند، به سمت استراتژی جدید و سودآورتر تغییر می کنند. همیشه به این معنا نیست که آنها باید کل جهت کسب و کار را تغییر دهند. در بسیاری از موارد، بنیانگذاران می توانند به یک مشکل اساسی رسیدگی کنند و رویکرد شرکت را تغییر دهند.
چگونه با درد دلبستگی در حین پیوت مقابله کنیم
معمولاً برای کارآفرینانی که با موفقیت چرخش می کنند، آرزو می کنند کاش زودتر مسیر خود را تغییر می دادند. عوامل زیادی از جمله درد دلبستگی آنها را باز می دارند.
تصمیم گیری در مورد ادامه ایده فعلی و برنامه ریزی یا بازسازی و تغییر بخش هایی از یک محصول یکی از چالش برانگیزترین رهبران شرکت است. نکته ای که این کار را دشوار می کند این است که معمولاً یک شکست کامل وجود ندارد.
معمول است که به جهت فعلی متصل شوید و تغییر مسیر می تواند دردناک باشد.
گوش دادن به آنچه مشتریان در مورد این پروژه می گویند وقتی بازخورد مثبت نباشد می تواند ناراحت کننده باشد. مردم اغلب فکر می کنند که در حال تغییر هستند. با این حال ، محوری اغلب دردناک است زیرا مردم از ترس تغییر طبیعی می ترسند. در این مواقع ، گوش دادن به نقد مشتری و کاوش در گزینه های دیگر بسیار مهم است. با درد دلبستگی مقابله کنید و برای دیدن آن از دیدگاه آنها مبارزه کنید.
نحوه استفاده از ترس های خود برای رشد سوخت
جمع آوری بازخورد منفی مشتری و یافتن داده های نامطلوب اغلب می تواند عاطفی باشد و باعث پریشانی شود. این مهمترین زمان برای حفر عمیق و استفاده از ترس های شما برای رشد است.
پیشرفت ها و پیشرفت ها معمولاً هنگامی که خود را به سمت ترس روبرو می کنید اتفاق می افتد. عدم ادامه کار در هنگام ترسیدن مانع موفقیت استارتاپ خواهد شد ، در حالی که یک ذهنیت رشد منجر به عمل ، تغییرات و موفقیت می شود.
وقتی شروع به تغییر استراتژی ها برای محوری کردیم ، همه چیز شدید شد و من کل روند را دوست داشتم. همانطور که گفته می شود ، ترسناک ترین و پیچیده ترین مسیر معمولاً جهت درست است و بیشترین رشد و موفقیت را به همراه خواهد داشت.